نفس در نفس

آن قدر نفس می کشم که بیایی یا . . . تمام شود همه ی آن هوایی که سراغ تو را می گیرد ...

ما اينيم...

تو را طلب نمیکنم...نه اینکه بی نیازم ... صبورم.. " {-42-}

وقتي كه به تو بازگشتم و تورا ديدم

توفان‌ها
در رقصِ عظیمِ تو
به شکوهمندی
نی‌لبکی می‌نوازند،
و ترانه‌ی رگ‌هایت
آفتابِ همیشه را طالع می‌کند.



بگذار چنان از خواب برآیم
که کوچه‌های شهر
حضورِ مرا دریابند.

شعر من....

همه چی خوب بود/همه چی زود زود می گذشت و تنها غم من غم این روز بود که تو بری و من گله کنم از دست تو/من عاشقت بودم دقیقاَ بر عکس تو/جای تورو پر کنه واسم چه آدم دیگه ای/من تورو میخوام که توام تو یه عالم دیگه ای/تو یه آدم دیگه ای تو زندگیت هست/تو زندگیت من چه نقشی داشتم/واسه تو با دورو بریام چه فرقی داشتم/حالا دوست ندارمو یه وقتی داشتم/وقتی که واسه ی دستای خالیم دست می خواستم/آره واسه دستای خالیم دست می خواستم/دیگه نمی خوام الکی کنم سخت گیری/ولی توام یکی مثله باقی وقت گیری/دم از عشق می زنی و میگی دوستش داری و وقتی با اونی به کسی دیگه نخ میدی!

                                                                   اینم عکسش