خداوند شبان من است....
خداوند شبان من است.محتاج به هیچ چیز نخواهم بود.
در مرتعهای سبز مرا میخواباند.
نزد آبهای راحت مرا رهبری می کند.
جان مرا برمیگرداند و به خاطر نام خود به راه های عدالت هدایتم مینماید.
چون در وادی سایهء موت نیز راه روم از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی.
عصا و چوب دستی تو مرا تسلی خواهد داد.
سفره ای برای من به حضور دشمنان می گسترانی.
سر من را به روغن تدهین کرده ای و کاسه ام لبریز شده است.
هر آینه نیکویی و رحمت تمام ایام عمرم در پی من خواهد بود.
و در خانهء خداوند ساکن خواهم بود تا ابداالآباد.
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم آبان ۱۳۸۸ ساعت 22:4 توسط احسان
|